گفتگو با نسرين رمضانعلى
سرمايه دارى کارگران را در پرتگاه نابودى قرار داده است

یک دنیای بهتر: فلاکت اقتصادی، اخراج کارگران، عدم پرداخت حقوق و دستمزدهای بخور و نمیر، قرار دادهای سفید امضا و برده وار چه شرایطی را در مقابل کارگران و مردم زحمتکش ایجاد کرده است. پی آمدها چیست؟

نسرین رمضانعلی: اگر تنها در يک جمله موقعيت و وضعيت طبقه کارگر در ايران را بيان کنم٬ بايد بگويم که سرمايه دارى در ايران کارگران را در پرتگاه نابودى قرار داده است. پيامد اخراجها٬  بيکارسازيها٬ قراردادهاى موقت کار٬ پرداخت نکردن حقوق کارگران٬ و تشديد اين روند تنها موقعيتى بشدت نگران کننده را به کارگران و خانواده هايشان تحميل کرده است.  کارگران امنيت شغلى ندارند. بنابراين ما شاهد هستيم در مراکزى که اعتراضات در جريان است٬  کارفرما از چماق ارتش بيکار و نيروى کار ارزان استفاده ميکند تا صداى اعتراض آنها را خفه کند. موقعيتى که امروز طبقه کارگر دارد تلاش و جنگ براى بقا است. اگر ميخواهيد تصويرى واقعى و غير تجريدى داشته باشيد به درد دل کارگران گوش کنيد تا عمق وضعيت ايجاد شده قابل درک تر باشد. اينجا تنها چند نمونه را اشاره ميکنم؛

کارگر جوانى که به اميد پيدا کردن کارى از شهر محل زندگى اش عازم تهران ميشود٬ و نامش "کارگر فصلى يا مهاجر" است٬ مدتها را زير پلها خوابيده است. روزها را گرسنه سر کرده است. خودش مي گويد چه کسى به من کار ميداد وقتى ٤٨ ساعت بود چيزى نخوردم٬ رمقى نداشتم و نائى براى کارکردن نداشتم؟ خوشبختانه اين کارگر بقول خودش شانس مى آورد و يکى از همشريهايش برايش يک کار ساختمانى پيدا ميکند. اما کماکان در وحشت بسر ميبرد. عليه وجدان و افکار خودش مجبور است رفتار کند. ميگويد حقيقتا وقتى اعتراضى هست٬ نه اينکه من همراه ساير کارگران نباشم٬ ولى سعى ميکنم آن نفر اول نباشم که سينه سپر ميکند! وقتى ببينم دو نفر ديگر هستند من تحت هيچ شرايطى کوتاه نخواهم آمد. ترس از گرسنگى٬ ترس از زير پل خوابيدن٬ ترس از دست دادن کار با هر شرايط ناجور و مشقت بارى يکى از مشکلاتى است که کارگران دارند و اين بنوبه خود به ايجاد شکاف و تزلزل در صفوف مبارزات کارگرى منجر ميشود و کارفرماها بهترين استفاده را از آن ميکنند.

کارگر ديگرى ميگويد؛ ببينيد ما پايين شهريها بى غيرت شديم! من سوال ميکنم منظورت چيه از اينکه بى غيرت شدى؟ ميگويد ما خودمان دلالان روح و تنمان شديم! از يکى ديگر از فعالين کارگرى در جنوب ايران ميشنوم که موارد زيادى پيش آمده که شيرازه خانواده هاى کارگرى بخاطر وضعيت بد اقتصادى و بيکارى ازهم پاشيده شده است. بوجود آمدن کل اين شرايط موقعيت طبقه کارگر در ايران را به جائى رسانده است که شخصا بهش ميگويم جنگيدن و مبارزه کردن براى بقا٬ براى زنده ماندن. بيکارى٬ اعتياد٬ فحشا٬ دزدى براى تهيه يک لقمه نان٬ لقمه نانى براى سير کردن شکم٬ جنگيدن براى اينکه شب را شکم خالى سر بربالين نگذارند٬ اين شده روالى که اسمش زندگى است. شرايطى که نظام کثيف سرمايه دارى و اسلام به کارگران و بخش عظيمى از مردم تحميل کرده است.

اين شرايط کمابيش همه جاى ايران وجود دارد. نگاهى به شهرکهاى صنعتى بيندازيد. حتى کار کودگان در اين مراکز کارگرى و استثمار قرون وسطائى آنان امرى رايج است. اينها فرزندان کارگرانى هستند که امکان آموزش و مدرسه فرستادن کودکانشان را ندارند. مسئله به همين جا هم ختم نميشود. بدترين سواستفاده ها از کودکان در محل کار ميشود. لابد همه اخبار تجاوز کارفرماها به کودکان و خودکشى امثال مهتاب و گلاويژ را شنيده اند. پيامدهاى اين وضعيت اساسا کمر طبقه کارگر را خرد ميکند و هدفش نيز به زانو درآوردن کارگران است.

ميخواهم صداى کارگرى باشم که حين حرف زدن از وضعيت شان بغض اش ترکيد و گفت بعد از بيکارى و پيدا نکردن کار و گرسنگى ممتد٬ تنها چيزى که داشتم که بفروشم تنم بود و حالا در خيابانهائى که مردان تن فروشى ميکنند هستم! اگر کسى تريبون را مقابل کارگران بگذارد که ادعانامه شان را بگويند با مسائلى مواجه ميشويد که کمتر در سطح رسمى بيان ميشوند. براى زندگى٬ يا شايد براى زنده ماندن٬ بايد به هر کارى متوسل شوى. اين قانون جنگل سرمايه دارى در ايران است. بخصوص در يک سال گذشته و بطور عجيبى در ماههاى اخير با موج گرانى و کمبود٬ همان شرايط برده وار پيشين بمراتب سخت تر و داغان کننده تر شده است. تصور اينکه کارگر گاها مجبور شود جگر گوشه هايش را بفروشد يا خود به دلال فروختن همسر و دختر و خواهرش تبديل شود سخت است. اما اينها واقعيات تلخى است که کارگران راجع به آن حرف ميزنند. ديگر نميتوانند فشار اين شرايط را قورت دهند و به اصطلاح حفظ ظاهر کنند. يکي ديگر از اين کارگران ميگويد به خانواده ام هيچ خبرى ندادم که کجا زندگى ميکنم. و بسيارند مانند من که خانواده هايشان اساسا خبرى از آنها ندارند. اينها گوشه اى از پيامدهاى اين شرايط براى طبقه کارگر است.

تصوير واقعى امروز جامعه ايران اينست که شيرازه آن ازهم پاشيده است. گزارشاتى که از محلات کارگرى٬ محلات حاشيه شهرها و پائين شهر دريافت ميکنيم تکان دهنده است. دراين جاها چيزى به نام مدنيت وجود خارجى ندارد. يکى از ساکنين همين محلات ميگويد؛ نيرو انتظامى جرات ندارد اين طرفها پا بگذارد. محله دست باندهاى قاچاق کودک و زن و مواد مخدر است. قرارداد موقت٬ اخراجهاى دسته جمعى٬ بيکارى و بيمارى و هزار درد ديگر از معضلاتى است که طبقه کارگر سالهاست با آن دست و پنجه نرم ميکند. اما اينها در دوره اخير به وضعيت غيرقابل کنترل و وحشتناکى رسيده و عملا باتلاقى را براى قربانيان آن ايجاد کرده است. باتلاقى که هر روز بيشتر در آن فرو ميروند.  

 

یک دنیای بهتر: اعتراضات کارگری در دوره اخیر عمدتا بر محور دریافت حقوق معوقه و مساله اخراج و تعطیلی واحد تولیدی متمرکز شده است. ارزیابی شما چیست؟

نسرین رمضانعلی: بله عمدتا اينطور است اما تا جائى که ما مطلع هستيم تنها اين اعتراضات نبوده بلکه در سطوح ديگر نيز مبارزاتي در جريان بوده و هست که بازتاب آن متاسفانه کم بوده است يا اصلا منعکس نشده است. براى مثال در سال جارى در مراکز مهم و حياتى مثل نفت٬ گاز٬ راه آهن و بخشا معادن نيز اعتراضاتى بوده که عمده آنها براى افزايش دستمزد و کاهش ساعت کار بوده است. دراين مراکز کارگران تعرض کارفرماها را با تعرض پاسخ دادند و در بيشتر موارد پيروز شدند و حق شان را گرفتند. اين وظيفه ماست که اين اعتراضات را بيشتر منعکس کنيم تا از تجارب آن در ديگر مبارزات کارگرى استفاده شود. مثلا کارگران در سايتهاى مختلف در عسلويه براى کاهش ساعت کار و افزايش دستمزد مبارزه کردند به خواستهاى خود دست يافتند. يا کارگران نفت براى مسئله مسکن اعتراض و اواخر سال گذشته تجمع کردند. آنها توانستند به بخش زيادى از خواستهايشان برسند. اما مبارزه در مراکز کارگرى که به هر دليلى بحرانى است مستمرتر و گسترده تر بوده است. تحت عنوان خصوصى سازى يا بهانه سودآور نبودن٬ مراکزى مانند صنايع نساجى٬ قند و شکر٬ و غيره را نابود کردند. کارگران اين مراکز مبارزات بخشا گسترده اى داشتند. مورد هفت تپه يکى از آنهاست.

مسئله اينست که صنايعى در ايران در آستانه از دور خارج شدن کامل است. اين سياست سرمايه دارى است. مثلا در دهه ٦٠  صدها هزار نفر فقط در بخش نساجى کار ميکردند. در بخشهاى ديگر مثل قند و شکر ١٠ هزار نفر شاغل بودند. محصولات اين صنايع با قيمت ارزانترى از خارج وارد ميشود و کارخانه هاى فوق توان رقابت را ندارند. يعنى کالاى توليدى آنها در مقايسه با آنچه از چين و ژاپن و تايلند و حتى ترکيه وارد ميشود قدرت رقابت ندارد و در موارد زيادى آنها ارزانتر است. سرمايه دارى ميخواهد سود ببرد و هرچه در مدت زمان کمترى اين سود تامين شود بهتر است. در نتيجه مسئله شان نيست که تعطيلى مثلا نيشکر هفت تپه و يا نساجيها چندين هزار کارگر و خانواده شان را نابود ميکند. اين مسئله باعث ميشود که بخش زيادى از اين واحدهاى توليدى تعطيل شود. چرا که حتى بخشا ماشينهاى مورد استفاده شان فرسوده و از کار افتاده است. اما اينها جزئيات موضوع است و در پاسخ کارگران نبايد دخالت داده شود.

اعتراض کارگران بايد کماکان بر محور ابقا بکار باشد٬ بر محور پرداخت حقوقهاى معوقه باشد٬ و مهمتر بر محور بسته نشدن کارخانه ها باشد. مثلا در قند دزفول گفتند که ١٢ ميليارد وام ميدهند به يک سرمايه دار يا آخوند که کارخانه را راه بياندازد. بنظر من اينجا کارگران بايد بر دو محور اصلى دست بگذارند: يکى اعلام کنند اين وام را به کارفرما ندهيد به کارگران بدهيد. ما کارگران خودمان کارخانه را راه مى اندازيم و اداره ميکنيم. دوم اينکه اعلام کنند بيمه بيکارى مکفى همين امروز. نميشود که کارگر را همينطور به خيابان انداخت و هيچ مسئوليتى در قابل آن نداشت. کارگران نبايد اين شرايط را بپذيرند.

یک دنیای بهتر: دراین شرایط چگونه باید سازمان داد؟ چگونه باید متشکل کرد؟ محورهای کاری که رهبران عملی باید در دست بگیرند، کدام است؟

نسرین رمضانعلی: نسخه اى براى همه جا نميتوان داد. تنها فراخوان دادن هم کافى نيست. رژيم مانع متشکل شدن کارگران است و گرنه اگر کوچکترين روزنه اى باز شود کارگران وسيعا متشکل ميشوند. موانع واقعى سر راه فعالين کارگرى وجود دارد. اخراج و بيکارى و گرسنگى که اشاره کردم تنها يکى از آنهاست. موانع اقتصادى و شرايط کار در ايران تداوم مبارزه را براى کارگران مشکل کرده است. و گرنه کم نيستند از فعالين که ميگويند براحتى ميشود پوزه کارفرما را به خاک ماليد. شرايط جنگ و اعتصاب بشدت نابرابر است. مثلا کارگرى که ۵ ماه است حقوق نگرفته است و هر روز بهش  وعده ميدهند - بقول کارگران ٧ تپه اين بچه گرسنه وعده سرش نميشه – و با نظامى خشن و ضد کارگر و سرکوبگر و پرونده ساز روبرو است٬ نميتواند با خيال راحت دوره اى را درگير اعتصاب و مبارزه باشد. وضعيت امروز رقابت و جنگ بقا را در ميان کارگران هم دامن زده است. تقصير آنها هم نيست. بايد نان به منزل ببرد و وسيله اش را صاحب خانه تو کوچه پرت نکند. اينها موانع واقعى اند. وضعيت بخشهاى مختلف کارگرى هم فرق ميکند. حساسيت و برخورد رژيم هم متفاوت است. براى مثال کارگر نفت وقتى اعتراض ميکند خيلى سريعتر پاسخ ميدهند تا فرضا ٣٤ خانواده کارگرى شاهزند اراک که نان آوران خانه در شعله آتش سوختند. هنوز هيچ  کسى خودش را صاحب اين حادثه که باعث مرگ کارگران شده نميکند. اين تفاوت اساسى است و رهبران عملى در اين بخشها کارشان صد برابر سختتر است.

با اينحال بنظر من سرکوب رژيم جمهورى اسلامى تنها يک بخش از کل مسئله است. وقتى کارگران اعتصابى از نيروى سرکوب باتوم ميخورد لابد سنگى هم ميزند. اما مشکل اساسى موقعيت بشدت بد زندگى کارگران است. در يک نگاه بخش خيلى بزرگى از طبقه کارگر نيروى کارشان را ميفروشند براى همان روز. يعنى ديگر حرف ماه هم در ميان نيست. ببينيد مثلا وقتى کارگر نساجى ۵ ماه است حقوق نگرفته است و کارفرما اعلام کرده است کارخانه را ميبندد٬ در بهترين حالت کارگر ميخواهد اين حقوق چند ماه را بگيرد. اما از آنجا که همزمان به نان شب محتاج است مجبور است هم در اعتصاب باشد هم برود يک گوشه دستفروشى کند٬ راننده تاکسى شود٬ يا برود ميدان بار حمالى کند که نان شب را داشته باشد. اين وضعيت فرق ميکند با دوره انقلاب ۵٧ که کارگر حداقل ميتوانست چند هفته اين جيب و آن جيب کند. امروز گرسنه در مبارزه و اعتصاب شرکت ميکند و شعار اولش اينست که گرسنه ايم. اين معضلى اساسى است که فعالين و رهبران کارگرى امروز با آن روبرو هستند. ما بايد بتوانيم با توجه به شرايط و موقعيت مبارزات کارگران در هرجا پاسخهاى درخور و عملى بدهيم. خواستهاى محورى و سراسرى طبقه کارگر روشن اند. مشکل موانع عملى و اقتصادى تداوم يک مبارزه کارگرى و مقابله با جنگ فرسايشى کارفرماها و سردواندن ها است که کارگران امکان رفت و آمد در آن را ندارند. يک راه حل اينست چند کارخانه و صنعت معين و يا ترکيبى از کارخانجات در يک منطقه معين که از اهميت اقتصادى متفاوت برخوردار است باهم وارد اعتصاب و مبارزه شوند. سوال اصلى اينست که موانع ايجاد شده را دور زد و خنثى کرد. براى اين نسخه يکسانى همه جا وجود ندارد.

یک دنیای بهتر: اعتراضات کارگران نساجی سنندج برای جلوگیری از به تعطیلی کشاندن و اخراج کارگران ویژگی هایی از خود نشان داده است که پیشروی مهمی را در این بخش از اعتراضات طبقه کارگر نشان میدهد. این ویژگی های کدامند؟ به چه اندازه برای طبقه کارگر قابل همه گیر شدن است؟

نسرین رمضانعلی: نساجي کردستان داراى تجارب خيلى مهم و ارزنده اى است. زمانى اين کارگران توانستند نه فقط خواستهاى خود را به کارفرما تحميل کنند بلکه توانستند حقوق دوران اعتصاب را نيز بگيرند. اين اقدام يک حرکت پيشرو و رو به جلو در جنبش کارگرى بود. يا در دل همين اعتصابات که در چند ساله اخير داشتند توانستند يکى از پايه ترين اقدامات که سازمان دادن  مجمع عمومى کارگران بود را بعنوان يکي از ابزارهاى اعمال قدرت طبقه کارگر به سنتى جاافتاده تبديل کنند. در هر شرايطي تلاش کردند مجامع عمومى خود را برگزار کنند و بخصوص در دوران اعتصاب و اعتراض يکى از مهمترين ابزارهاى کارگران براى تصميم گيرى جمعى کارگران بود.

مشکل امروز کارگران نساجى٬ جدا از ندادن حقوق هايشان٬ مسئله ادامه حياط اين مرکز توليدى و ممانعت از اخراج صدها کارگر است که زندگى شان به اين کارخانه و ادامه کاريش گره خورده است. در اعتراضات روزهاى اخير شعار جالبى کارگران مطرح کردند که گوياى نقد سياست سرمايه دارى و نگرش ابزاريش به کارگر است؛ "جوان را به ما بازگردانيد بعد اخراج کنيد!" اين شعار کارگرانى است که بيش از ١٧ سال در اين محل جان کندند و امروز حکم اخراجشان را دست شان دادند. اين وضعيت البته تنها سرنوشت کارگران نساجى کردستان نيست. نساجيهاى قزوين٬ کاشان٬ اصفهان٬ يزد٬ تبريز٬ و همدان همه با چنين سرنوشتى روبرو هستند. شايد تفاوتى که هست نوع اعتراض و سازماندهى اين مبارزات است که در هر دوره از اعتراضات کارگران تلاش ميکنند قدمى بجلو بردارند. کارگران البته خواهان بيمه بيکارى مکفى هم شدند و اعلام کردند کارخانه بسته ميشود به ما ربطى ندارد. سود دارد يا نه به ما ربطى ندارد. يا کار يا بيمه بيکارى مکفى.

اما امروز کارگران با توطئه ديگرى هم مواجه شدند. معاون سازمان صنايع و معادن با کارگران نساجى صحبت کرده است که شما از آقاى قربانى کارفرماى کارخانه حمايت کنيد که به ايشان وام بدهند تا ادامه کارى شما در اين کارخانه حفظ شود. اين يعنى کارگر به همراه خانواده برود خيابان اعتراض بکند و نيروهاى سرکوبگر تونل مرگ براى کارگران و خانوادههاى کارگرى درست کنند و مورد ضرب شتم قرار بگيرند تا آقاى قرباني ميلياردها پول بگيرد! روشن است کارگران نساجى باتجربه تر از اينها هستند که آلت دست کارفرما شوند. اتفاقا بحث کارگران اينست که اگر پول هم به قربانى بدهند بعد از دو سه ماه ديگر همين داستان تکرار ميشود و ما بايد مرتب براى حقوق مان اعتراض کنيم. اگر اينها واقعا ميخواهند پول و سرمايه بگذارند به خود کارگران بدهند. کارگران ميتوانند کارخانه را اداره کنند و با اين سياست ميتوانند هم شغل شان را حفظ کنند و هم آلت دست کارفرما نشوند.

یک دنیای بهتر : بحٽ کنترل کارگری تاهم اکنون با درجه ای از استقبال در میان رهبران و فعالین سوسیالیست کارگری روبرو شده است. هم سئوالاتی مطرح شده است و هم زمینه های اجرایی آن را جستجو میکنند؟ این مجموعه را چگونه می بینید؟ پاسختان چیست؟

نسرین رمضانعلی: ببينيد اين بحث تازه اى است در جنبش کارگرى. بطور عام امروز شاهد بحثهاى داغى در اين زمينه هستيم. بحث بر سر اين است که در مراکز مختلف کنترل کارگرى چگونه بايد پيش برود؟ از اينکه جائى ميتوان کاهش توليد را در دستور خود گذاشت تا جائى که خود کارگران مجددا مرگز ضنعتى را راه بيندازند. اين بحث در مراکز مختلفى از جمله نيشکر هفت تپه٬ قند دزفول و کشت و صنعت مهاباد از جوانب مختلف مورد بحث فعالين کارگرى است. اشاره به همه اين مباحث شايد در حوصله اين مطلب نباشد. در نظر دارم در گفتگوهائى با فعالين کارگرى بطور جامعترى نظرات آنها را بشنوم و جوانب بحث را گسترده تر طرح کنيم. اما تا همينجا اين بحث و طرح آن نتيجه اش در ميان فعالين کارگرى احساس مسئوليت حزب اتحاد کمونيسم کارگرى بوده است.  

یک دنیای بهتر : پیام و فراخوانتان به رهبران عملی کارگری و فعالین رادیکال – سوسیالیست در جاعمه چیست؟

نسرين رمضانعلى: دوست دارم خطاب به فعالين و رهبران راديکال سوسياليست قبل از هر چيز بگم خسته نباشيد. همين امروز در دل اين اوضاع نابسامان و بشدت وخيم٬ حضور اين فعالين و رهبران عملى است که منشا اعتراضات زيادى است. از کارگران ايران صدرا بگير تا ايران خودرو٬ از کارگران نساجى و نازنخ و فرنخ تا نساجى کردستان و غرب بافت٬ از کارگران لوله سازى خوزستان تا پتروشيمى کرمانشاه و تبريز٬ از کارگران اروميه بگير تا کارگران عسلويه و  کارگران بندر عباس ... ما هر روز شاهد مبارزات و اعتراضات و اعتصابات کارگران هستيم. اين مبارزات هر خصوصيتى داشته باشند٬ دفاعى يا تعرضى٬ اما ماهيتا در دفاع از حرمت کارگر و به اين اعتبار حرمت انسان در جامعه و براى يک زندگى بهتر است. ترديدى نيست اين مبارزات بدون حضور اين رفقاى عزيز پيش نميرفت و يا در موقعيت امروز نبود. اين فعالين در صف اول اعتراض قرار گرفتند٬ قانع ميکنند٬ خط ميدهند٬ تلاش ميکنند٬ مجامع عمومى را سازمان ميدهند٬ تلاش ميکنند نمايندگان واقعى خود کارگران را به دولت و کارفرما تحميل کنند.

رفقاى کارگر دوست دارم بگم امروز در هر گامى که بر ميداريد حزب اتحاد کمونيسم کارگرى در  کنار شماست. به حزب خودتان بپيونديد. وقتى با اعتماد بنفس ميگوئيد حزب دارد با احساس مسئوليت برخورد ميکند٬ وقتى شما عليرغم امکانات محدودتان و مخاطرات مطالب نشريه را  تکثير ميکنيد٬ وقتى در مراکزى حتى در ميان کارگران رقابتى ايجاد شده که کى سريعتر گزارشات خود را به حزبش ميرساند٬ کى سريعتر نشريه دريافت ميکند و پخش ميکند٬ همه اينها و صدها نمونه ديگر نشان ميدهد با فاصله اى بسيار نزديک و هماهنگ داريم پيش ميرويم. اين براى ما و حزبمان کافى نيست. ما ميخواهيم قدرت سياسى را بدست بگيريم و حکومت کارگرى را مستقر کنيم. قرار است ما آينده را رقم بزنيم و قرار است ما بعنوان صاحبان اين جامعه ٧٠ ميليونى تصويرى از يک زندگى انسانى را نشان بدهيم. از اين عزيزان ميخواهم سياستهاى حزب را بدقت دنبال کنند و اگر موافق آن هستند در پراتيک و اتخاذ آن بکوشند. اگر موافق نيستند نظرشان را با حزب در ميان بگذارند. تلاش ما اينست که با اتحاد و همبستگى طبقاتى٬ با ايجاد گسترده ترين روابط با مراکز کارگرى٬ با ايجاد فشرده ترين تماس با رهبران و فعالين پيشرو و  راديکال و سوسياليست بتوانيم تغييرات جدى در شرايط غير انسانى تحميل شده ايجاد کنيم. *